جدول جو
جدول جو

معنی فروگذار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فروگذار کردن
کنایه از مضایقه کردن، کوتاهی کردن
تصویری از فروگذار کردن
تصویر فروگذار کردن
فرهنگ فارسی عمید
فروگذار کردن
(دِ دَ)
کوتاهی کردن. تساهل. خودداری از انجام کاری. مقابل برگزار کردن. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به فروگذار و فروگذاردن شود
لغت نامه دهخدا
فروگذار کردن
((~. گُ. کَ دَ))
کوتاهی کردن، مضایقه کردن
تصویری از فروگذار کردن
تصویر فروگذار کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ عَ)
انجام دادن. اجرا کردن، ترجیح داده شده. مرجح. (فرهنگ فارسی معین). پسندیده. (ناظم الاطباء). پسندآمده: مخصوص گردانید او را به رسمهای برگزیده. (تاریخ بیهقی ص 308). و رجوع به گزیده شود
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ مَ دَ)
برگذار کردن. به انجام رساندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرو گذار کردن
تصویر فرو گذار کردن
کوتاهی کردن (بیشتر به صورت منفی استعمال می شود) مضایقه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروگذارکردن
تصویر فروگذارکردن
کوتاهی کردن، تساهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو گذاری کردن
تصویر فرو گذاری کردن
مضایقه کردن کوتاهی کردن مهمل گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذار کردن
تصویر برگذار کردن
سپری کردن سپری ساختن، برپاداشتن منعقد ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذار کردن
تصویر برگذار کردن
((بَ. گُ. کَ دَ))
سپری کردن، به پایان بردن
فرهنگ فارسی معین